به گزارش پایگاه خبری «عصر بازار» ، بنابراین خردهفروشان و تولیدکنندگان باهوش، به طور فعال تمام جنبه های فروشگاه خود را مدیریت می کنند تا به صورت نیمه هوشیار بر رفتار خریدار تاثیر بگذارند.
مسیرهای گردش را بشناسیم
ما معمولا همه بخش های یک فروشگاه را بررسی نمی کنیم، بلکه بی نظمیهای اطراف خود را نادیده می گیریم و با توجه به کشور محل زندگی خود، در جهت یا خلاف جهت حرکت عقربه های ساعت در راهروهای مرکزی به دنبال نیازهایمان حرکت می کنیم. "مسیر گردش" به صورت راهروهای پهنتری طراحی شده اند که هم برای تعداد زیادی از خریداران جا داشته باشند و هم ما را برای جستجو بیشتر تحریک کنند؛ چون انسان به صورت طبیعی گرایش دارد به سمت فضاهای باز حرکت کرده و از فضاهای تنگ اجتناب کند.
به این ترتیب، فروشگاهها محصولاتی مانند گوشت و نان را که مشتری بیشتری دارند، در این مسیر قرار می دهند تا افراد بیشتری با آن روبه رو و از این محصولات خرید کنند. مسیرهای گردش برای تولیدکنندگان محصولاتی مثل انواع نوشیدنی ها نیز محل مطلوبی است تا در معرض دید بیشتری قرار بگیرند. همچنین صاحبان برند باید تخفیفات خوبی را پیشنهاد کنند و این فضا را حتی برای زمان کوتاهی ویترین خود قرار دهند. راهروی مرکزی فروشگاهها به دلیل اینکه پهن نیستند و خریداران بیشتری از آنها تردد می کنند، برای اجناس معمولی تر به کار می روند. در بیشتر فروشگاهها، محصولات در راهروهای مرکزی در حجم زیاد فروخته نمی شوند و معمولا در این راهروها کالاها "تراکم جنس کم" اما تنوع زیاد دارند.
شرایط را برای مغز پیچیده نکنید
یکی از محدودیت های مغز انسان در فرایند تصمیم گیری این است که "قشر پیش پیشانی" یعنی ناحیهای از مغز که با ارزیابی و تصمیم گیری های سنجیده در ارتباط است، تنها میتواند 7 قطعه از اطلاعات را در هر لحظه، بررسی کند؛ بنابراین هنگامی که گزینه های انتخابی ما زیاد باشد، احتمالا قشر پیشپیشانی که غرق در فکر است، از گزینههای زیاد خسته شده و با توجه به رفتار ریسکپذیری طبیعی، از خرید دست میکشد.
در موقعیت هایی که با انتخابهای پیچیدهای مواجه هستیم، دو راهبرد وجود دارد؛ اول اینکه می توانیم مداد و کاغذ به دست بگیریم و در فرایند تصمیم گیری منطقی به مغز کمک کنیم. اما در محیط یک فروشگاه این کار امکانپذیر نیست، چون زمان کافی در اختیار نداریم و با توجه به نتایج حاصله نسبتا بیاهمیت، ارزش صرف زمان زیاد وجود ندارد.
غریزه اصلی
راهبرد دوم، کنار گذاشتن قشر پیش پیشانی و اعتماد به "غرایز" است؛ چقدر پیش آمده که تصمیمی بگیرید و به جز اینکه "درست به نظر می رسید" نتوانید دلیل دیگری برای آن پیدا کنید؟ بنابراین به نظر می رسد تکیه بر غرایز، تاکتیک خوبی است. در این جهان پیچیده، تصمیمگیریهای نیمههوشیار و هیجانی میتواند فرد را در معرض فریب و اغفال قرار دهد؛ در نتیجه، خرده فروشیها یا تولیدکنندگان، مجموعهای از ترفندها را به کار میبرند که چالش ها را تبدیل به فرصت کنند.
به این ترتیب سیستمهای مغزی، اجزای مختلف موقعیت را تجزیه کرده و نکات مثبت و منفی آن را تشخیص میدهند. سپس در صورتی که به نکات مثبت نسبت به نکات منفی تاکید بیشتری شود، مغز با احتمال بیشتری برای انجام یک عمل مطمئن چراغ سبز نشان میدهد.
القای حس قحطی!
یکی از روشهایی که خردهفروشان از طریق آن، به طور زیرکانه محصولی را به ما پیشنهاد میدهند، بازی با ادراک ما از حالت قحطی است. به این ترتیب، اگر محصول ارائه شده در ویترین یا تعداد محصولاتی که افراد می توانند خریداری کنند را محدود کنیم، به خریدار حس قحطی محصول القا می شود.
اگر در فرایند خرید تخفیف زیادی برای یک محصول قرار دهیم، می بینیم که افراد به سرعت آن را می خرند، ذخیره می کنند و حتی ممکن است چند محصول خریداری کنند. در گام بعد، اگر تبلیغ را تغییر داده و همین کاهش قیمت را با این شرط که هر خریدار تنها می تواند 5 قوطی کنسرو خریداری کند، ارائه دهید، خواهید دید که مشتریان بیشتر می خرند. اعمال محدودیت برای خرید یک کالا می تواند ادارک کمبود را بیشتر کرده و به مشتری این طور القا کند که نتیجه نخریدن آن محصولات، خوب نیست.
یکی بخر، دوتا ببر!
یکی دیگر از ترفندهایی که مشتری را به خرید تشویق می کند"یکی بخر، دوتا ببر" است و باعث می شود احساس کنیم خرید یک محصول، سود بیشتری دارد. این معامله تا زمانی که به مازاد محصول احتیاج داشته باشیم و مجبور نباشیم آن را بیرون بریزیم، عادلانه به نظر می رسد.
یکی از مزیت های این روش این است که خرده فروش می تواند مطمئن باشد محصولات قابل ذخیره در کابینت آشپزخانه را به میزان بیشتری به فروش می رساند؛ چون صرفه اقتصادی آن باعث می شود، افراد از فروشگاههای دیگر و در زمان های دیگر خریداری نکنند.
همچنین این تبلیغ باعث می شود هم خرده فروش و هم تولیدکننده محصول، از مزیت اقتصادی تولید و عرضه در حجم بالاتر فروش استفاده کنند. با افزایش حجم فروش در هر فروشگاه، هزینه عرضه کاهش پیدا کرده و در نتیجه قیمت تمام شده محصول برای خریدار نیز کم می شود و اگر خوب مدیریت شود، حاشیه سود مرتبط با آن نیز می تواند بیشتر شود.
بازی شکل و رنگ
اما تبلیغات تنها روش ترغیب برای خرید یک محصول نیست و خرده فروشان باید مشتری را متوقف کنند تا به محصولات موجود در قفسه نگاه کنند. همچنین با توجه به اینکه سرعت راه رفتن ما در یک فروشگاه یک متر در هر ثانیه است، محصولات هنگام عبور، فرصت محدودی برای جلب توجه ما دارند. ما دائما سعی می کنیم از شلوغی بصری یک سوپرمارکت دوری کنیم و از آنجا که می توانیم حداکثر بین 5 تا 7 کلمه را در هر ثانیه بخوانیم و بفهمیم، بنابراین نشان های مبتنی بر کلمه در جلب توجه ما اهمیت کمتری دارند و خرده فروشان و تولیدکنندگان باید به رویکردهای اساسی تری مثل استفاده از اشکال و رنگ ها تکیه کنند.
قرمزته/ سفیدکننده سیاه
آیا تا کنون به این فکر کرده اید که چرا برچسب های تبلیغی و نشان¬های فروش قرمز هستند؟ قطعا دلایل خوبی برای آن وجود دارد؛ در ساختار چشم انسان دو دسته سلول مخروطی و استوانه ای وجود دارند که سلول های استوانه ای به درک تفاوت نور، روشنایی و تاریکی کمک می کند و به ما اجازه می دهد شکل و نه رنگها را تشخیص دهیم. اما تشخیص رنگ ها به عهده مخروط ها است که هر کدام از آنها مسئول تشخیص نور در یک طول موج یا رنگ مشخص است و می توانند رنگ های آبی، قرمز و سبز را تشخیص دهند. توزیع این سه نوع مخروط در سطح شبکیه چشم یکنواخت نیست و در مرکز شبکیه چشم که بینایی در بهترین حالت خود است، فقط مخروط های قرمز قرار دارند. در نتیجه ما به صورت بیولوژیکی مستعد این هستیم که وسایل با رنگ قرمز را بیشتر از آبی و سبز نگاه کنیم و به همین دلیل است که در سوپرمارکت ها نیز لوگوهای قرمز رنگ، با سهولت بیشتری دیده می شوند.
اشکال جدید جذابند
در خصوص شکل نیز، نسبت به اشکال جدیدتر کنجکاویم و این نیز به مکانیزم بقای ما بر می گردد؛ به این صورت که اگر یک شکل غیرعادی در میدان بینایی ما ظاهر شود، توجه خود را بر آن متمرکز می کنیم تا تشخیص دهیم خوب یا بد است. در طراحی محصول استفاده از اشکال جدید در ترکیب با رنگ های جذب کننده، بسیار مهم است. این عوامل یک محصول را از بین همه مرباها، قوطی ها، پاکت ها و بطری ها در یک راهرو متمایز کرده و می تواند توجه ما را به خود جلب کند؛ بنابراین باعث می شود سرعت خود را کم کرده و برای نگاهی دقیق تر متوقف شویم. مثلا میتوانیم از بطری سفیدکننده با رنگ مشکی در راهروی تمیزکننده ها استفاده کنیم.
نمادشناسی در بسته بندی
یک بسته بندی خوب، درباره یک محصول اطلاعاتی را مخابره می کند و نشان می دهد آیا همان محصولی است که ما می خواهیم یا نه؛ برای مثال یک بطری شیر قرمز ممکن است بسیار جذاب به نظر برسد و توجه ما را به خود جلب کند، اما از آنجایی که بسته بندی قرمز اطلاعاتی درباره محصول درون آن ارائه نمی دهد، بنابراین احتمال کمی وجود دارد که آن را انتخاب کنیم.
ایستادن مقابل یک قفسه در سوپرمارکت بیش از یک دقیقه معمول نیست و با در نظر گرفتن سرعتی که میتوانیم متن های روی بسته بندی را بخوانیم و درک کنیم، می بینیم که زمان زیادی برای خواندن جزئیات توصیف یک محصول نداریم. به این ترتیب، در بسته بندی یک محصول علاوه بر استفاده از رنگ ها، کلمات با دقت انتخاب شده و به صورت استعاره ای نیز مناسب هستند. در این زمینه دانشی با عنوان نمادشناسی وجود دارد که معنای فرهنگی نشانهها، نمادها و رنگ ها را مطالعه می کند و طراحان بستهبندی از این ابزار بسیار موثر استفاده میکنند تا بگویند چرا باید از یک محصول خریداری کنیم.
نمادهای سلامت
با تغییر جامعه، تحول فرهنگی نیز بر روش خریداری غذا تاثیرگذار است، برای مثال در سال های اخیر نگرانی از رژیم غذایی برای اطمینان از سلامت و بهزیستی، افزایش یافته است. بنابراین وقتی در راهروهای یک فروشگاه حرکت میکنیم، می-بینیم که بر روی بسته بندی محصولات بیشتری بر ارزش غذایی و سلامت آنها تاکید میشود.
در حالی که برای تعداد بسیار کمی از خریداران این مسائل اهمیت دارد، ممکن است از این اطلاعات به خوبی استفاده کنند تا از میان محصولات قفسه های یک فروشگاه انتخاب های بهتری داشته باشند و در نتیجه زمان بیشتری را برای تصمیمگیری صرف می کنند؛ اما اکثر ما زمان کمی برای خرید داریم و در نتیجه بر اساس استعارههای موجود در محتوای بستهبندیها تصمیمات نیمه هوشیار و سریع میگیریم. بنابراین، بسیاری از ما به صورت عمیقا نیمه هوشیار خرید می کنیم و سوپرمارکتها و تولیدکنندگان محصولات این ترفندها را به کار میبرند تا خرید ما از محصولات را به خوبی تحت تاثیر قرار دهند.